کتاب اقتصاد اتریشی، با توضیحاتی ساده، درک مکتب اقتصاد اتریشی و تفکرات طرفداران این مکتب را برای علاقهمندان به مفاهیم اقتصادی آسان میکند.
مکتب اقتصاد اتریشی نوعی تفکر بوده و زیر شاخهای از تئوری اقتصاد آزاد محسوب میشود. این تفکر به حذف نهادهای مرکزی در اقتصاد تاکید داشته و ارزش هر کالایی را وابسته به طرز فکر افراد (ارزشیابی ذهنی) میداند. طرفداران مکتب اقتصاد اتریشی معتقد هستند که قیمتگذاری کالاها بر اساس اولویتبندی ذهنی و ارزشگذاری آنها تعیین میشود و مردم، تعیینکننده ارزش و قیمت کالاها هستند.
بازار آزاد چیست؟
بازار آزاد، بازاری است که در آن تعیین قیمت کالا یا خدمات بر اساس سیستم عرضه و تقاضا تعیین گردیده و کنترل دولتی در آن نقشی ندارد. بدینترتیب، مسئولیتهایی که در اقتصاد دولتی بر عهده دولتها هستند، به بخشهای خصوصی واگذار میگردند.
در تئوری اقتصاد آزاد، تصمیمات اقتصادی و در نهایت کنترل خرید، فروش و توزیع در دست تمامی عوامل فعال در بازار است. در نتیجهی پیادهسازی چنین سیستمی، قیمتها مناسبتر شده و از آنجایی که مردم خود مهرههای اصلی فعالیتهای اقتصادی هستند، انگیزه کسب ثروت در افراد بیشتر میشود.
بنابراین افراد جامعه به منظور کسب سود و ثروت، مهارتهای خود را افزایش داده تا هرچه سریعتر به عنوان مهرهای کلیدی در فعالیتهای اقتصادی، وارد بازار شوند. بدین ترتیب است که تورم کاهش یافته و قشر فقیر و ثروتمند جامعه بر اساس میزان تلاش و مهارتها تعیین میگردند.
تاریخچه مکتب اقتصاد اتریشی
مکتب اقتصاد اتریشی، مجموعهای از نظریههای اقتصادی است که در اواخر قرن نوزدهم توسط اقتصاددانان مکتب اتریشی ایجاد شد. این اقتصاددانان، تاکید داشتند که ارزش یک محصول به اهمیت سودمندی آن برای مصرفکننده مرتبط است. مکتب اتریشی یک مکتب فکری اقتصادی بوده که در اواخر قرن نوزدهم با آثار کارل منگر، اقتصاددانی که بین سالهای 1840 تا 1921 زندگی میکرد، در وین شکل گرفت. این مکتب با نامهای «مکتب وین»، «مکتب روانشناختی» یا «اقتصاد واقعگرای سببی» نیز شناخته میشود. مکتب اقتصاد اتریشی، در طول این سالها تکامل یافته و از نسلی به نسل بعد انتقال یافته است. اگرچه این مکتب در طول زمان پیشرفت کرده، اما اصول پایهای آن همواره یکسان بوده است.
کتاب اصول علم اقتصاد
کارل منگر، اقتصاددان مکتب اتریشی که در سال 1871 کتاب اصول علم اقتصاد را نوشت، به عقیده بسیاری، بنیانگذار مکتب اقتصاد اتریشی است. عنوان کتاب منگر هیچ چیز خارقالعادهای را نشان نمیدهد، اما محتوای آن به یکی از ارکان انقلاب حاشیهگرایی تبدیل شد. کارل منگر نظریه جدید ارزش را در سال 1871 منتشر کرد. همان سالی که ویلیام استنلی جوونز اقتصاددان انگلیسی به طور مستقل نظریه مشابهی را منتشر کرد. منگر در کتاب خود توضیح داد که ارزشهای اقتصادی کالاها و خدمات، ماهیت ذهنی دارند. بنابراین آنچه برای شما ارزشمند است ممکن است برای فرد دیگر ارزشمند نباشد. منگر همچنین توضیح داد که با افزایش تعداد کالاها، ارزش ذهنی آنها برای یک فرد کاهش مییابد. این بینش ارزشمند، در پس مفهومی نهفته است که به آن کاهش مطلوبیت حاشیهای میگویند.
بعدها، لودویگ فون میزس، یکی دیگر از متفکران بزرگ مکتب اقتصاد اتریشی، در کتاب خود، نظریه پول و اعتبار (1912)، نظریه مطلوبیت حاشیهای را در مورد پول به کار برد. این کتاب ما را در یافتن پاسخی برای یکی از اساسیترین سؤالات اقتصاد یاری میکند: چقدر از پول، زیاد محسوب میشود؟ در اینجا نیز، پاسخ ذهنی خواهد بود. یک دلار اضافهتر در کیف پول یک میلیاردر، تفاوت چندانی در زندگی اقتصادی او ایجاد نمیکند، اگرچه همان یک دلار در کیف پول یک فقیر بسیار ارزشمند است.
اسامی برخی از اقتصاددانان مکتب اقتصاد اتریشی
به غیر از کارل منگر و لودویگ فون میزس، مکتب اقتصاد اتریشی، نامهای بزرگ دیگری مانند فریتس ماچلوپ، اسکار مورگنسترن، یوگن فون بوم باورک، فردریش هایک و بسیاری دیگر از افراد را نیز در خود جای داده است. در طول سالها، اصول اساسی مکتب اقتصاد اتریشی، بینشهای ارزشمندی را در مورد مسائل اقتصادی متعددی مانند قوانین عرضه و تقاضا، علت تورم، تئوری خلق پول و عملکرد نرخ ارز خارجی به دست آورده است. در مورد هر یک از این موضوعات، دیدگاههای مکتب اتریشی با سایر مکاتب اقتصادی متفاوت است.
برخی از باورهای اصلی مکتب اقتصاد اتریشی
1. اقتصاد بازار آزاد
طرفداران مکتب اقتصاد اتریشی به بازار آزاد و اجتناب از مداخله دولت در بازارها معتقدند. آنها استدلال میکنند که مداخله دولت معمولاً بیش از آنکه حلال مشکلات باشد، موجب ایجاد مشکلات در چرخه اقتصادی میشود.
2. رکودهای ناشی از چرخه های اعتباری
طرفداران مکتب اقتصاد اتریشی استدلال میکنند که بانکهای مرکزی با پایین نگه داشتن نرخهای بهره برای مدت طولانی، رشد بیش از حد اعتبار را تشویق میکنند. برخی معتقدند بحران مالی آمریکا در سال 2008 نمونه خوبی از نظریه اقتصاد اتریشی در عمل است. لودویگ ون میزس نیز بر حسب همین نظریه، رکود اقتصادی سال 1929 را پیشبینی کرد.
3. ارزشگذاری کالاها
اقتصاددانان مکتب اتریشی، ارزش اقتصادی کالاها و خدمات را ذهنی میدانند. این تفکر نه تنها برای کالاها و خدماتی که مصرف میکنید، بلکه برای عوامل تولید، مانند کالاهای سرمایهای و مواد خام نیز کاربرد دارد. همانطور که بالاتر اشاره کردیم، ممکن است یک کالا برای شما ارزشمند باشد، اما برای شخص دیگر ارزش چندانی نداشته باشد. چنین قضاوتهای ذهنیای، تقاضا و قیمت کالاها و خدمات را تعیین میکنند. هنگامی که مصرفکنندگان، کالایی را کمارزش می دانند، کمتر از آن کالا خریداری میکنند. بنابراین، قیمت آن کالا کاهش مییابد.
این دیدگاه در تضاد با دیدگاه اقتصاددانان کلاسیک است که قیمت کالاها را تابعی از هزینه تولید آنها میدانند. به همین ترتیب، اقتصاددانان نئوکلاسیک، قیمتها را وابسته به نیروهای عرضه و تقاضا در بازار میدانند. بدین شکل که این دو نیرو بر هم اثر میگذارند و قیمت تعادلی را تعیین میکنند. اما مکتب اقتصاد اتریشی معتقد است که با افزایش مقدار کالا، ارزش ذهنی آن کاهش مییابد. این مفهوم مبنایی برای کاهش مطلوبیت حاشیهای است.
4. تورم
طرفداران مکتب اقتصاد اتریشی پدیده تورم را از طریق همین مفهوم کاهش مطلوبیت حاشیهای توضیح میدهند. با افزایش عرضه پول، ارزش آن بیشتر کاهش مییابد. در ابتدا، عرضه اضافی میتواند چندین هدف اساسی را برآورده کند. اما عرضه اضافی بعدی فقط اهدافی با ضرورت کمتر را برآورده میکند. این اتفاق برای هر عرضهی اضافهای در سیستم پولی رخ میدهد. بنابراین، اگر عرضه پول به رشد خود ادامه دهد، ارزش آن روز به روز بیشتر کاهش خواهد یافت.
مکتب اتریشی معتقد است که هر گونه افزایش در عرضه پول که با افزایش تولید کالاها و خدمات همراه نباشد، منجر به افزایش قیمتها می شود. اما قیمت همه کالاها به طور همزمان افزایش نمییابد. قیمت برخی از کالاها ممکن است سریعتر از سایرین افزایش یابد که همین مسئله منجر به نابرابری بیشتر در قیمت نسبی کالاها میشود.
نظریه مطلوبیت حاشیهای
منگر معتقد بود که ارزش کالا و خدمات کاملاً ذهنی است. ارزش یک محصول در توانایی آن در برآوردن خواستههای انسان است. علاوه بر این، ارزش واقعی به مطلوبیت محصول در افزایش مصرف آن بستگی دارد. اگر محصول به وفور وجود داشته باشد، مطلوبیت آن با هر بار افزایش در مصرف آن کمتر میشود. با این حال، همانطور که محصول کمیاب میشود، تمایل به کاربردهای مهم آن محصول بیشتر شده و مطلوبیت آن نیز بیشتر میشود. در نتیجه افزایش مطلوبیت، قیمت نیز افزایش مییابد.
پاسخ به پارادوکس آب و الماس
این نظریه، همچنین پاسخی به پارادوکس آب و الماس میدهد، که آدام اسمیت، اقتصاددان مشهور، در مورد آن فکر میکرد اما قادر به حل آن نبود. اسمیت خاطرنشان کرد، اگرچه زندگی بدون آب نمیتواند وجود داشته باشد و به راحتی میتوان بدون الماس زندگی کرد، اما الماس، روز به روز گرانتر میشود و بسیار ارزشمندتر از آب است. نظریه مطلوبیت حاشیهای ، این پارادوکس را حل میکند. آب در مجموع بسیار ارزشمندتر از الماس است. زیرا آب برای حیات ضروری است. اما چون آب فراوان و الماس کمیاب است، مطلوبیت حاشیهای الماس از مطلوبیت حاشیهای آب بیشتر است.
این ایده که ارزش، ناشی از سودمندی است، با نظریه ارزش کار کارل مارکس در تضاد بود. او معتقد بود ارزش یک کالا از تلاش استفاده شده برای تولید آن ناشی میشود و نه از توانایی آن در برآوردن خواستههای انسان. در اینجا بود که تئوری مطلوبیت نهایی برای تولید و مصرف، بهکار گرفته شد. فردریش فون ویزر، ارزش منابع تولیدی را بر اساس سهم آنها در محصول نهایی استوار کرد و تشخیص داد که تغییرات در میزان استفاده از یک عامل تولیدی، بهرهوری سایر عوامل را تغییر میدهد. او همچنین مفهوم هزینه فرصت را معرفی کرد. ویزر نشان داد که هزینه یک عامل تولید را میتوان با استفاده از آن در برخی موارد استفاده جایگزین – یعنی فرصت از دست رفته – تعیین کرد. مفهوم هزینه فرصت، هنوز به طور گسترده در تحلیلهای اقتصادی مدرن استفاده میشود.
کتاب اقتصاد اتریشی – آشنایی با مکتب بازار
کتب متعددی در رابطه با مکتب اقتصاد اتریشی منتشر گردیدهاند. کتاب اقتصاد اتریشی – آشنایی با مکتب بازار، به نویسندگی استیون هورویتز و ترجمه دکتر امیرحسین خالقی، با روشی ساده و قابل فهم، این مکتب را توضیح داده و تمام جنبههای آن را بررسی کرده است. لازم به ذکر است که اولین نسخه فارسی این کتاب، با ترجمهی امیرحسین خالقی منتشر گردیده است.
بخشی از کتاب را با شما به اشتراک میگذاریم:
“میزس، از مشهورترین اقتصاددانان قرن بیستم، گفته است: “مسئله همیشه یک چیز است: دولت یا بازار؟ راه سومی وجود ندارد.” شاید بتوان این جمله را عصاره اقتصاد اتریشی یا همان اقتصاد مکتب اتریش دانست. اقتصاد اتریشی به ما در فهم این نکته کمک میکند که چطور در جایی که حقوق مالکیت و قراردادها محترم شمرده میشوند، دولت با حاکمیت قانون و سازوکار انتقال صلحآمیز قدرت، مقید و محدود میماند و شهروندان به ارزش پولشان اطمینان دارند، میتوان انتظار داشت که خلاقیت و توان انسانها به سمت فعالیتهایی با هدف پیشبرد صلح و پیشرفت و رونق هدایت شود.”
لینک خرید کتاب اقتصاد اتریشی – آشنایی با مکتب بازار